آخرین اخبار
کد مطلب: 80651
"تو خوب بودي با چادر بهتر شدي"
داستان چادري شدن من و مادرم!
تاریخ انتشار : 1393/06/21
نمایش : 2389
دوستي كه باعث چادري شدنم شده بود با اين جمله به من تبريك گفت:"تو خوب بودي با چادر بهتر شدي"

به گزارش سلام لردگان،پوششي معمولي داشتم مانتويي تا روي زانو به علاوه يك شال البته بدون آرايش.تا اينكه سال سوم راهنمايي كه با يكي از همكلاسي هايم آشنا و دوست شدم كه ظاهري متين و چادري داشت بعد از مدتي هم نشيني با او ظاهر او بر من اثر گذاشت.او اهل مسجد بود گاهي به بهانه اينكه با دوستم در مسجد قرار دارم با چادر از خونه خارج مي شدم و به مسجد مي رفتم.اما در مهماني ها بدون چادر بودم با اينكه پوششم تغيير كرده بود و محجوب تر شده بودم.

دوستم كه روز به روز با او صميمي تر مي شدم آدمي مذهبي و معتقد بود. به من گفت:"دوست دارم دوستي كه دارم شبيه خودم باشه"دوستش داشتم و به راهي كه مي رفت اطمينان پيدا كردم و با راهنمايي هاي حاج آقاي مدرس حرف هاي دوستم برايم به اثبات رسيد.(صحبت هاي پيش نماز مدرسه مون بعد از هر نماز )تصميمم را گرفتم . از پول توجيبي هاي خودم يك چادر مناسب خريدم و موقع رفتن به مدرسه در كوچه جلوي درب خانه بدون اطلاغ خانواده چادرم را سرم كردم.

 اولين روزي كه با چادر وارذ مدرسه شدم همه همكلاسي ها به من لبخند زدند لبخند شيرين و محبت آميز براي اينكه تغيير كرده بودم. دوستي كه باعث چادري شدنم شده بود با اين جمله به من تبريك گفت:"تو خوب بودي با چادر بهتر شدي"بعد از مدتي مادرم اتفاقي مرا از روي تراس خانه ديد كه در كوچه چادر سر مي كنم و از چادر پوشيدنم با اطلاع شد. (پوشش من دقيقا برخلاف بقيه بود ) بعد از كلي صحبت و اعتراض ،من استوارتر از قبل چادر بر سر به مدرسه مي رفتم .

سال بعد از طرف آموزش وپرورش به حج مشرف شدم از آن به بعد به بهانه اينكه حاجيه خانم بايد چادري باشد همه جا چادر مي پوشيدم.بعد از گذشت مدتي، پوششم در خانواده عادي شده بود ديگر حداقل باخانواده ام در رابطه با حجابم مشكلي نداشتم اما اطرافيانم به خاطر اين مساله از صحبت كردن با من اجتناب مي كردند و علاوه بر اين پاره اي از اوقات مرا مورد تمسخر قرار مي دادند.

به تدريج مادرم را هم به چادر علاقه مند كردم .مثلا وقتي از حج برگشتم چون چادر مي پوشيدم به مادرم گفتم:"زشته من چادر داشته باشم و شما نه. ،زشته دختر چادري باشه مادر مانتويي!"يا به بهانه هاي مختلف مادرم رو مي كشوندم به مدرسه،اوايل هفته اي يك بار و گاهي حتي  هر روز! بهشون مي گفتم:"جلوي دوستام زشته چادر نپوشيد!يا كتاب فلسفه حجاب شهيد مطهري رو به مادرم دادم تا بخونه فكر كنين كسي كه هرروز با چادر بياد مدرسه دخترش كم كم اين چادر رو سرش ثابت ميشه.

چندروز به روز مادر مانده بود براي مادرم پارچه چادري خريدم و با يكي از چادر نمازهايش پيش خياط بردم تا برايش بدوزد از اون جايي كه يك مادر از هديه اي كه فرزندش برايش خريده استفاده مي كند مادر من هم از چادرش استفاده كرد وهنوز هم اون رو نگه داشته!از آن روزها سه يا چهارسال گذشته و در حال حاضر من و مادرم هر دو با چادر وارد اجتماع مي شويم.

منبع: ستاداقامه نماز

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس